+ جراحی فردا قطعیه. و به احتمال زیاد بدون بیهوشیه و با یه خواب آور قویه و بی حسی! و از همین الان گفتن هیچی نخور! :|

نه که خیلی هم غذا میدادین بهم. یه مشت مخلوط همگن رو از طریق لوله معده ام میریختین اون تو . کم هم میرختین که حالت تهوع نداشته باشم. :| 

قشنگ دو هفته است هیچ غذای جامدی به چشم ندیدم و هیچی با این دهنم حس نشده. به جز گاهی یه کم آب جوشیده و ولرم. 

دیشب از گشنگی بود فک کنم که اونقدر دردم هم شدید شد. الانم خیلی گشنمه. :((

 

+ کلا دیگه از هیچی نمیترسم. چیزی برا از دست دادن ندارم. عع!! مثل تو فیلما.  :)))

 

+ پف نموده ام 

اکثرا طوری بوده که من آن چنان لاغر و نزار نشدم. کلا بدن درشتی دارم و اکثر طول زندگیم اضافه وزن داشته ام. وقت های حال خرابی و اوج بیماری هم با وجود کاهش وزن پف های ناشی از دارو ها و درمان همیشه ظاهری تپلو از من ارائه داده. :)) 

مثلا اردیبهشت که هنوز عود نکرده بود 80 و خرده ای وزنم بود. خرداد ناگهان کاهش وزن شروع شد. و تیر و مرداد هم که در حال درمان بودم و الان حدودا 68 الی 70 هستم. تازه الان مانکن شده ام. همه این ها از برکت خوردن بود و خوردن. اما این دو هفته به چه روزی افتاده ام! کلا این بار همه چیز خراب تر است!! 

حتی یادم هست اولین باره اولین بار که سال 85 شیمی درمانی شدم اضافه وزن پیدا کردم و دکتر خندید و گفت دارو ها به بدنت ساخته. جوری که در هرض دو ماه 15 کیلو اضافه کردم. درصد خیلی کمی از افراد با دارو های شیمی درمانی وزن اضافه میکنند و بدن من مثل همیشه شورش رو درآورده بود. :|

البته همان یکبار بود. وگرنه من در دوره های درمان وزن های 50 و کمتر و بیشتر را تجربه کرده ام. و این بار هم منتظرم همانطوری شود دوباره! :| 

 

+ اونقدر سلولام کم شده دیگه که مدام سرگیجه دارم. میشینم هم سرگیجه دارم. ولی باز بهتر از درده! 

 

+ آهای این روزا سریع بگذرید لطفا! 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها