من با اینکه مادر نمیشوم اما هنوز مقداری از حس های قانتزی دخترانه برایم باقی مانده است و میتوانم تصور کنم این قطعات خارجی ایمپلنت شده در بدنم جوجه های من هستند!
جوجه!! :)
یکی داشتم ، یک زمانی شد دو تا. باز شد یکی. و امروز دوباره شد دوتا!
ICD عزیزم که با ویبره هایش گاهی دیوانه ام میکند و این پورت کوچولو که با بودنش مرا از خیلی دردهای بعدی با آنژیوکت نجات خواهد داد.
+ من مادرم و دو فرزند در وجودم دارم. :)
+ فردا باز میرم امتحانم رو میدم و برمیگردم همینجا. از بیمارستان متنفرم ولی مجبورم این روزا رو تحمل کنم که تکرارش کم شه! چیزی نخوندم. با میانترم پاسم.
+ دوست دارم کتاب بخونم. فقط منتظرم امتحانا تموم بشه
+ دلم برا مادرم میسوزه. حتی یه دقیقه هم از اینجا نمیره. میره نماز و میاد. برا خوابیدن هم خیلی اذیت میشه. بمیرم الهی. خدا منو میبخشه؟؟ :(
درباره این سایت