بعد از دوره های درمانی زیاد تو این 13 سال و 9سال ، که آخرین دوره هم همین 1 سال و نیم پیش شروع شد و یک سال پیش تمام شد باز هم درد از 11 خرداد سلامی دوباره به رویمان نمود!
خرچنگ قدیمی بیدار شده!
قلب فلج مان هم انگار تصمیم به کور شدن دارد. و چه جالب ک با هم هماهنگ هستند!!
دوباره درد و درد و درد. تب های شب ها و بی حالی صبح ها!
هفته اول تیر باز هم باید آواره داروخانه های انجمن و هلال احمر و نمازی باشم. باز هم باید برای یک ساعت این ور و اونور شدن نوبت های شیمی درمانی با پرسنل و بیماران دیگر بحث کنم. آنها خسته و درد مند و من هم! پس عجیب نیست.
دوباره درد امشب هم امان میبرد و نمیبرد. ( کلمه اول با ضمه و دومی با فتحه خوانده شود. کیبرد گوشیمان از آنها ندارد)
+ نصفی از یکی امتحان های فردا را خواندم. و نصف یکی دیگرش. و کامل یکی دیگر را نیز. بسمه عاموووو
+ خوشا شیراز و گرمای بی مثالش ک از همین الان از فردا بیرون رفتن میترسم :))
+ بریم که داشته باشیم ادامه شب بیداری رو با کتاب و درس و کمی درد از نوع ملایم.
درباره این سایت