+ دیروز من نرفتم دیگه باهاشون. خودشون جواب بیوپس رو بردن. همون طور ک از اول هم معلوم بود متاستاز بودن اون توده ها. فعلا حرفی در مورد پرتو و اینا نزده. ولی یه سی تی ساده و یه عکس هسته ای برا هفته دیگه باید برم انجام بدم ببرم تا بعد معلوم کنه میخواد چکار کنه. منی که نه میخوام برا اینا دارو بخورم نه میخوم پرتو ببرم این عکس و سی تی رفتن هم بیهوده است دیگه! چه کاریه آخه!؟!


+ خدا جونم. به جون خودت لازم نیست همشو با هم سرازیر کنیا! من هستم تو هم هستی. کسی جایی نمیره. یواش یواش هم میشه. آخرش میخوای به چی برسونیم؟


+ روانی شدم از دست مامانم و گریه ها و ناله هاش. تمام مدت صدای ناله و گریه و لالایی های با گریه اش برا داداشم تو گوشمه. با شنیدنشون حس میکنم دارم متلاشی میشم ولی نمیشم. یه فشار در حد متلاشی شدن رو دارم تحمل میکنم ولی. کاش واقعا پودر میشدم! 


+ یعنی چی واقعا؟؟


+ نفسم به زور بالا میاد. حتی این کپسول لعنتی هم نمیتونه این مواقع کمکی کنه! خاک بر سر هر چی دکتره. :|  خصوصا اونایی که نه تنها کمکی به آدم نمیکنن بلکه زجر و درد آدم رو بیشتر میکنن.


+ به هر حال و با همه این اوصاف بازم مرسی خدااا. 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها