+خاک بر سر توقعات من از خودم و دیگران و روزگار!

 

+ تزریق امروز نخاعی بود. متوترکسات لعنتی همرا با پردنیزون عزیز! وکتر محترم تصمیم گرفتن شیمی درمانی ها موضعی باشه برامتاستاز ها. به اندازه کافی سلول هام رو نابود کردن. مغز استخوانم رو تخریب کردن ک جون نداره بسازه دیگه! یکی از متاستاز های زیر بغلم سمت راست خیلی بزرگ شده. شاید لاز باشه درش بیارن. 

 

+ وارد فاز بلاست شدیم :| جواب آزمایشا دیروز اومد. من امروز فهمیدم. همه از خودم به من محرم ترن. در این حد.

 

+ خودم رو چشم زدم. از صبح که فهمیدم فاز بلاستم واقعا عصبانیم. خیلی عصبانی. 

 

+ هیچ کس حالم رو و حرفام رو درک نمیکنه و نمیفهمه. هیچ کس. و من واقعا خیلی نیاز دارم به کسی که الکی سر ت نده. الکی نگه درکت میکنم. الکی نگه خوب میشی. الکی نگه تو میتونی. الکی نگه تو بدتراش هم گذروندی. کسی که بدونه این فاز اخر بیماریه. به راحتی جواب نمیده به درمان. پیوند جواب نمیده مگه اینکه برگرده فاز اول و اینم تا حدودی نشده!

کسی که توقع نداشته باشه گریه نکنم. توقع نداشته باشه خسته و نا امید نشم. کسی که وقتی میگم مسکن میخوام نگه معتاد میشی یا شدی. کسی که نیست!

 

+ جالبه که با اینکه گیج و منگم. با اینکه دیشب ک امروز لصلا نخوابیدم بازم میخوام و دوست دارم بنویسم. 

دنیای من خلاصه شده این اتاق و تنهایی و این گوشی و فضای مجازی ای که تو شلوغی هاش برای بقیه ؛ یه جای خلوت با چند نفر ک ب تعداد انگشتای یه دست هم نمیرسن رو برا من کنار گذاشته.  اینستا که ندارم. تو تلگرام یه آشنا دارم و تو واتس آپ هم شاید بشه گفت دو تا و اینجا هم 2 یا سه تا! 

دنیای من شده فکر کردن و توجیه و تفسیر آزمایشایی که جوابشون نیومده. هر چیز رو ب یهدچیز دیگه ربط دادن. فکرای نامربوط ناشی از اثرات مصرف دارو ها که دقیقا مثل یه آدم دائم الخمر میکنه آدمو.

 

+ واقعا این حجم از تنهاییم رو درک نمیکنم  :|

 

+ یا تهویه این اتاق خرابه یا حال امروز من. البته از تب هم میتونه باشه. :|

 

+ میشینم همینجا. هیچ جا نمیرم. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها