ح

 

داداشی 

من نیازم تورو هر روز دیدنه.

از لبت "دوستت دارم" شنیدنه!!

:(((

-----------------------------------------------

 

+ اثرات بی حسی و دارو های مسکن و آرام بخش که از بین میره اون موقع میفهمی دردی رو داری تحمل میکنی که کمتر کسی میتونه! و من در عجبم که چرا کسایی که این درد رو نکشیدن در موردش نظر میدن و اظهار فضل میکنن. :| 

(البته بنده مجددا درخواست مسکن کردم که تونستم اینجا تشریفم رو بیارم)

 

+ واقعا نیاز دارم که راه برم. زیاد. احساس زخم بستر داره بهم دست میده! هر چند هر روز خانم "." تشریف میارن و راه میبرن و ماساژ میدن(کتک میزنه عملا) و اگه زخمی قرمزی یا خشکی پوستی باشه چک میکنه و بهش میرسه؛ اما این تاتی تاتی ها که راه رفتن نیست. راه رفتن مثلا اینه که از معالی راه بیفتی برسی قصردشت. بری از کافه ژنیوس یه بستی یا آبمیوه بخری رو کناره باغچه جلوش بشینی بخوری و از طرف بلوار چمران راه بیفتی برسی فلکه علم. بری و بری و برسی  به باغ ارم. ولی توو نری. از کنار باغ ارم بری و بری برسی پارک آزادی. از منحنی ترین راه ممکن از وسط پارک بزنی بیرون و از در پشتیش تو خیابون سمیه بری و الکی کت شلوار نامزد نداشته ات رو انتخاب کنی. بعد از زیر درخت های بیرون زده از باغ های ارتش خودتو برسونی اطلشی و بعدم یواش یواش نفهمی چجوری رسیدی به حافظیه!! 

اونجا هم رسیده نرسیده سوک سوک کنی و بپری اونور چهار راه ادبیات و با خط 73 بری که بری خونه! وااااااااااییییی اینایی ک میگم رو فقط شیرازیا میفهمن! :(

 

+ من نیاز دارم داد بزنم. جوری که گلوم خون بپاشونه بیرون

 

+ و در آخر من نیاز دارم همین الان با یکی حرف بزنم. یه کسی از نوع همونی که تو پست قبلی گفتم. کسی هست؟ لطفا باشه. :( 

 

+ پرانتز باز ؛ اینا نیاز های همین الانه همین الانه همین الانمه! همین قدر کوچیک و مسخره. همینقدر غیر منطقی و در عین حال منطقی ؛ پرانتز بسته. :|


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها