دروود

خیلی هم با اراده نیستم. البته ربطی هم به اراده نداره. تنهایی آدمو وادار به هر کاری میکنه. دروغ چرا؟ گاهی آدم دلش میخواد از بقیه بشنوه یه چیزایی رو حتی با اینکه خودش میدونه! 

 

+ 6 ام بستری شدم . و 7 ام رفتم ایزوله. پرتو و شیمی ، بعد از دادن نمونه مغز استخوان( از جهت کشت و پیوند) ناجوانمردانه و توامان حمله ور شدن برای تخریب کلی! سه چهار روز نشده بدنم تاب نیاورد!!

 

+ دو روز آی سی یو و بیهوشی اجباری. بد بختی اینه که من با وجود ICD ام نمیتونم ام آر آی کنم. دکتر محترم اومد و خاموشش کرد تا تونستن ام آر آی کنن. و مشخص شد دو عدد متاستاز زیبا درون مخ اینجانب می باشد. 

یعنی IT ای که قبل از هر چیز انجام دادم هیچی به هیچی! فقط درد و رنجش نصیبم شد. البته قبلا جواب میداد این تزریقای نخاعی. و تو این 13 سال نهایتا متاستازای زیر بغل و سینه بود که همشون به پرتو و شیمی جواب داده بودن. 

این متاستازای مغزی هم اومد روی متاستازای سینه و زیر بغلم.

 

+ از جهت همین مهمان ها ایزوله و پیوند و تخریب کلهم منتفی شد تا تکلیف اینا رو با پرتو و شیمی معلوم کنن بعد! حالا خوبه تو این بیمارستان شلوغ که سگ صاحابش رو نمیشناسه به اتاق تک گیرم اومد. 

 

+ یک عدد تیوب از برای تغذیه هم چسباندن به ما. از روی شکم و مستقیم به معده. به خاطر پرتو ها دهان و گلو و مری همگی زخم و دردناک شدن. و واقعا خوردن آب هم برام زجر اوره. ولی گاهی مامانم آب نمک میجوشونه به زور کم کم به خوردم میده! 

 

+ تمام ناخن هام ملتهب و قرمز شدن تو این هفته به حدی که ناخن های شصت پام با سابقه خرابشون جفتشون عفونت کردن.

 

+ تمام مدت خواب و گیج و منگ. فقط موقع ویزیت دکتر و تحویل شیفت و نمونه گیری های صبح به صبح بیدارم. غروبا هم چند ساعتی بیدار میشم. اونم مغز بدبختم نمیکشه بیشتر از این بخوابم! خودش از خواب میپرونه منو! 

 

+ این 4 امین وبلاگمه. و هنیشه نوشتم و نوشتم. از روزمرهام. نوشته هام. داستان های کوتاه و شعر هایی که ففط خودم شعر حسابشون کردم. و جالب اینکه با اینکه میدونم اینجا رو کسی نمیخونه ولی بازم دوست داشتم بنویسم . 

 

+ علوم پایه ام. :((((((

 

+ کانال یه همدل رو خو تلگرام  پیدا کردم.دلارام زیبایی که 23 سالشه و  All داره. نوع بیماریمون فرق داره با هم ولی خیلی هم شبیهیم به هم. (من cml هستم)

 

+ از دیروز غروب نفسم بالا نمیاد. با کلی اصرار مامانم اسکن گرفتن گفتن آب جمع شده. قلب لعنتی من. بازم ریه نازنینم رو اذیت میکنه. همش زیر سر اونه. 

Ef قلبم 35 شده چند ماهیه. خرداد ماه یه بار آبش رو تخلیه کردن. و الانم باز اذیت میکنه. جفت پاها و دستام ورم کرده! 

 

+ چشام داره میره باز. برا امروز بسه. برم بخوابم. خخخخ

تا ببینم بازم میام یا نه ! 

 

التماس دعا


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها